کایاک
کورسی
لتکا، زورق، کرجى، کلک
بلم
قایق. [ی ِ] (ترکی، اِ) کشتی. (آنندراج). کرجی. بلم. ناوچه. زورق. قُفَّه. طراده.لتکا. قارب. ترکیبات: قایق ران. قایق رانی. قایقچی.
قایق رانی. [ی ِ] (حامص مرکب) عمل و شغل قایق ران.
قایق ران. [ی ِ] (نف مرکب) آنکه قایق را به حرکت درآرد. لتکه چی.
رانندۀ قایق، کسی که قایقرانی میکند، پاروزن در قایق پارویی،
کشتی کوچک پارویی یا موتوری، کرجی، زورق،
(یِ) [تر.] (اِ.) کشتی، زورق.
traghetto
قارب
قایق آتش نشانی
سفینه، مرکب
430
مرغی افسانهای
واپاشی هستهای
فلز نقرهای
تپه ماسهای
کشوری جزیرهای
کاراته کرهای
فلزی نقرهای
مغزپستهای
کوه افسانهای
موش رایانهای
گیاهی درختچهای
گزارش رسانهای
قایق مسابقه ای
قایق مسابقه
خودروی مسابقهای
قایق سبک مسابقه
حیوان مسابقه ای